یادم آرَد...

خواب نمی برد مرا، یار نمی خرد مرا، مرگ نمی درد مرا؛ آه چه بی بها شدم...

یادم آرَد...

خواب نمی برد مرا، یار نمی خرد مرا، مرگ نمی درد مرا؛ آه چه بی بها شدم...

پست ثابت....."روزی می رسد"

روزی میرسد

می آیی..

در میزنی..

می نشینی..

و اسمم را!!

با 

آهی بلند می خوانی...

و من

فقط سکوت می کنم

و به مرگم ادامه می دهم...

#سبحان زمانی 

موزیک وب

تاب و توان شنیدن موزیک وبلاگ  " خــودم+حـــواسم  " را ندارم.
من رو به گذشته های دور می بره...منتظر یه تلنگره...دوباره و دوباره
همون شب ها همون روزها همون گریه ها........تا به کی آخر؟تا چند؟

کجابروم؟!!!!!


گاهی دلم می خواهد
بگذارم بروم بی هر چه آشنا،
گوشه ی دوری گمنام
حوالی جایی بی اسم
بعد بی هیچ گذشته ای
به یاد نیارم از کجا آمده،
کیستم،
اینجا چه می کنم.
بعد بی هیچ امروزی
به یاد نیاورم که فرقی هست،
فاصله ای هست،
فردایی هست.
گاهی واقعا خیال می کنم
روی دست خدا مانده ام
خسته اش کرده ام.
راهی نیست
باید چمدانم را ببندم
راه بیفتم...بروم.
ومی روم
اما به درگاه نرسیده از خود می پرسم
کجا...؟!
کجا را دارم٫ کجا بروم؟

#سیدعلی_صالحی

فعل ماندن!!!

هر کجا سمت زندگی رفتم 

زندگی سمت  دیگری پَر زد

روزگارم همیشه پُر بود از

روزهایی که شب  از آن سر زد 


فعل ماندن چقدردشوار ست


#مریم_ناظمی




آرام تر از..........

عشق را در دل نگه‌دار ؛

زندگی بدون آن همچون باغی است ،

بی بهره از آفتاب ،

که گل‌های آن همه پژمرده باشند...


#اسکار_وایلد

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

-خیال می کنی از پا درمی آیم؟

چه باک!

ببین

آرامم

آرام تر از نبض یک مرده


#مایاکوفسکی

پیری....

زمانی که

''خاطره هایت'' از

''امیدهایت'' قوی تر شد

پیر شدنت شروع می شود...!

حالا........

من سهمی از دنیا نمی خواهم
می خواستم......حالانمی خواهم.

رنگ بختم عینهوچشمام، سیاهه!

‏دوست داشتن یه نفر 

, حتی با وجود تموم دردا و سختیاش ;

 قشنگترین قسمت زندگی هر کدوممونه
//////////////

یه گوشه از جمجمه‌م

درست آخرین جایی که مرگ دستش بهش میرسه

خاطراتتو همونجا نگه میدارم!



همخواب لحدها

غم همین است

تو از من دوری

و من هر روز برای نوشیدن جرعه ای از حضورت

به ایستگاه قدیمیِ شهر میروم..!

بگذار تمام آدم ها فکر کنند دیوانه ام

ولی آنها که نمیدانند؛

تو با قطار رفتی و با تابوت برگشتی

این آدم را دیوانه که هیچ...

" همخواب لحد ها می کند ...! "


"مهدیه سجادی نژاد"

ترس............

انقدر خوب باشید که
 ترسِ
 از دست دادنتون
 طرفِ مقابل رو نگران کنه !

"عابیسم"


+تموم ترس های دنیا توی دلم جمع شدن......همیشه می ترسیدم/می ترسم!

دنیاواسه ما

سهم من از تو یه آغوش خالی
 شکستن قلبی که بی صدا بود

دنیا واسه ما فقط ماجرا بود
 دستای گرم من و تو جدا بود
.

.

.



+من که هیچ، تکلیف  این عشقِ/عشقم  مظلوم و ساده چی میشه؟؟


+ من نارون صاعقه خورده تو گل سرخ
تو سبز بمان من به درک من به جهنم

چون دوست دشمن است شکایت کجا بَریم؟

برایم سعدی بخوان!!


بگذار تا مقابل روی تو بگذریمدزدیده در شمایل خوب تو بنگریم

شوقست در جدایی و جورست در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم

روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست
بازآ که روی در قدمانت بگستریم

ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم

گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم

ما با توایم و با تو نه ایم اینت بوالعجب
در حلقه ایم با تو و چون حلقه بر دریم

نه بوی مهر می شنویم از تو ای عجب
نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم

از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمنست شکایت کجا بریم

ما خود نمی رویم دوان از قفای کس
آن می برد که ما به کمند وی اندریم

سعدی تو کیستی که در این حلقه ی کمند
چندان فتاده اند که ما صید لاغریم


ترسویی...

امروز خم شدم توی آینه
 و به دختر رنگ پریده ای که روبرویم ایستاده بود و داشت رژلب می زد گفتم: تو یک دختر بیست و پنج ساله ی ترسویی..

 نوشتن این جمله زیاد راحت نبود
 اما  راستش را بخواهید
 من بیشتر زندگی ام را صرف ترسیدن  کرده ام.. 

ترس اینکه نکند یک موقع بابا بفهمد که به جای کلاس کنکور با سحر و سپیده و شادی می رویم کافی شاپ و بلند بلند می خندیم.. 

ترس اینکه نکند مامان بفهمد این ترم مشروط شده ام.. 

اینکه نکند مامان و بابا طوریشان بشود.. (شاید باورتان نشود اما شب ها نصف شب  بیدار میشوم و به صدای نفس هایشان گوش می کنم تا خیالم راحت شود که هنوز زنده اند)..

سالها که گذشت ترس هایم تغییر کردند ترس از خیابان خلوت مرد های موتورسوار ..

بالا رفتن سن شناسنامه ام و وحشت عقب ماندن از بقیه ی آدم ها.. 

ترس از دست دادن مردی که باورش نمیشد دوستش دارم  ترس از شصت سالگی و تنها ماندن ..

ترس از ازدواج کردن. ترس از مادر نشدن ترس از ارتفاع و هزار تا ترس دیگر به لیست کابوس هایم اضافه شد..حالا اینجا ایستاده ام .. 


بعد از ترم های متوالی مشروطی و خنده های بلند به جای کلاس های کنکور بی نتیجه‌ اینجا ایستاده ام ..
یک سال بعد از رفتن مردی که  من دوستش داشتم و او باور نکرده بود..
اینجا ایستاده ام بعد از افتادن از یک ارتفاع بلند و جان سالم به در بردن..
اینجا ایستاده ام و هنوز زنده ام.. 

هنوز موهایم را از پشت می بندم و هنوز وسط مجلس عزا خنده ام میگیرد..

می بینید ترس هایم هنوز من را نکشته اند اما راستش را بخواهید هیچ وقت نمی توانم بگویم که به اندازه ی بیست و پنج ساله های دیگر زندگی کرده ام..
 به خودم یک عمر جوانی بدهکارم..
 یک عمر بی خیالی مطلق و تکرار این جمله توی آینه که تو از همه ی این ترس ها بزرگتری احمق ..
 


باید سر خودم داد بزنم که می شود بگذاری کمی  زندگی کنم؟
 باید خودم را جمع و جور کنم.
 بروم توی سرمای پاییز توی رودخانه ای جایی فرو بروم توی آب و ترس هایم را پهن کنم تا آب با خودش ببرد
  می دانید موضوع این است که باید باور کنم که قهوه هیچ وقت توی شکر حل نمی شود..


"پرستو بابااوغلی"

بلاتکلیفی.......!!!!!!

هیچی بدتر از بلاتکلیفی نیست . 

اینکه ‌نمیدونی دوست داره یا نداره ...

اینکه نمیدونی منتظر بمونی یا نمونی ...

اینکه نمیدونی‌ ثانیه هایی که داره با خیاله اون میگذره ، تلف میشه یا به واقعیت تبدیل میشه... 

اینکه بیخیاله همه طعنه ها و تیکه ها بشی‌ و مقاومت کنی .

تو روی همه ی آدمای با ارزشت به خاطرش وایسی 

و چند سال بگذره و اون‌ هیچ قدمی برات برنداشته باشه !!! 

تو هنوزم سردرگمی که بازم صبر کنی براش، شاید کاری کرد ‌...

اما درست وقتی که عزمت رو جزم میکنی که دیگه این سر‌در گمی‌ رو تمومش کنی !

باهاش روبه رو میشی و اونم باز طوری رفتارو دلبری میکنه که تمام برنامه هات نابود میشه و باز میشی همون آدم سردرگم ...

هیچی تو دنیا بدتر از سر در گمی نیست!!! 

هیچی...


"رویا فرسیابی"

هیچوقت نفهمید

هیچوقت نفهمید

 من اون vو واسه زندگی نمیخواستم،

زندگی رو بخاطر اون میخواستم.......

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

تو آن کس نبودی که من خواستم

تورابا خیال خودآراستم

خیالی که شعر مرا رنگ داد

به هر واژه شعرم آ هنگ داد

.

.

.
.


قماری عجب بودو من باختم


تا...

کاش نبودم

 تا 

به آرامش می رسیدی....



+ شاید علت این فرار کردنهات رو بدونم 

     شاید خودم را گول میزنم

     شایدم اونی نباشه که فکرمیکنم.

     شاید هزار جور شاید وباید دیگه ای زیر این همه حجم گریز باشه. 

                                            

                         اما شما ببخش. 

                         تمامِ من رو ببخش.

                                                 ببخش که ........

      

زجر

امروز زجر کشیدم

خیلی ،

خیلی بیشتر از خیلی!

هر دم پشت پلک هام همه چیز تکرار میشد

بیخوابی ها

سردردها

اعصابی داغون و درگیر

سکون

حال بدم تلافی کدوم اتفاقه؟؟

××××××××××××××××××


-یه چیزایی هیچوقت تغییر نمیکنه ..

مثل حس من به تو!

××××××××××××××××××

اگه کسی رو دوست داری

گاهی وقتا دستاشو تو دست یکی دیگه تجسم کن

گاهی وقتا یه لحظه زندگی بدون اونو تصور کن

اگه سینت به درد اومد الکی اذیتش نکن 


به قلبت رجوع کن

دلم میخوادبهم خبر بدی

 امانه از سراجبار 

نه از سر ترحم 

به قلبت رجوع کنی و

 ببین منصفانه است  بهم خبری ندی.


انقدر ترس در وجودم هست

انقدر دلواپسی و نگرانی

پرم ازخلا و سرگردانی......


××××××××××××××××

صدنامه فرستادم

صد راه نشان دادم.

 یا راه نمی‌دانی

 یا نامهنمی‌خوانی. 

گر نامه نمی‌خوانی خود نامه تو راخواند

ور راه نمی دانی در پتجه ره دانی.



ای یار ای یگانه ترین یار...

ای یار، ای یگانه ترین یار

چه ابرهای سیاهی در انتظار روز میهمانی خورشیدند

انگار در مسیری از تجسم پرواز بود که یک روز آن پرنده‌ها

نمایان شدند

انگار از خطوط سبز تخیل بودند

آن برگ‌های تازه که در شهوت نسیم نفس می‌زدند

انگار

آن شعله‌های بنفش که در ذهن پاک پنجره‌ها می‌سوخت

چیزی بجز تصور معصومی از چراغ نبود

در کوچه‌ها باد می‌آمد

این ابتدای ویرانیست آن روز هم که دست‌های تو ویران شد

باد می‌آمد

ستاره‌های عزیز

ستاره‌های مقوایی عزیز

وقتی در آسمان، دروغ وزیدن می‌گیرد

دیگر چگونه می‌شود به سوره‌های رسولان سر شکسته پناه آورد؟
ما مثل مرده‌های هزاران هزار ساله به هم می‌رسیم و آنگاه

خورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهد کرد.

من سردم است

من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد

ای یار ای یگانه ترین یار «آن شراب مگر چند ساله بود؟»

"فروغ"

ای شاخه جدامانده من....

باران مینویسه:

 شعرای فروغ عزیز ، شاملوی بزرگ و مولانای جان معجونه، معجون.

×××××××××××××××××××××

تنها 

هنگامی که خاطره ات را می بوسم 
درمی یابم دیری است که مرده ام 
چرا که لبان خود را از پیشانی خاطره ی تو سردتر می یابم 
از پیشانی خاطره ی تو
 

ای یار 
ای شاخه ی جدامانده ی من...
"احمد شاملو"


بهمن به تن دارم تو با آغوش مردادیت...

آماده ام تا عشقمان ضرب‌المثل باشد
البته چشمانت اگر مرد عمل باشد

قد نگاهت کاش لبهایت به حرف آیند
تا عشق, نه ... اسطوره حتی محتمل باشد

اینجا لب از لب وا کنی فرصت فراهم هست
تا بیت آخر صحبت از ماه عسل باشد

بهمن به تن دارم تو با آغوش مردادیت
اردیبهشتم کن که اوضاع معتدل باشد!

اینجا بگو, اینجا همین مصرع که تا فردا
آوازه مان پیچیده در بین الملل باشد

لب وا کنی لبهای من...- استغفرالله - من
می ترسم امشب حرفهایم مبتذل باشد

می ترسم امشب واژه ها هم عاشقت باشند
تصویر هر بیتم فقط بوس و بغل باشد!

دارم شبیه مادرم حوا... نمی دانم
شاید برای عشقمان امروز, ازل باشد

کم کم جنون می گیرم از لبهای خاموشت
اصلا همین بیت, آخرین ضرب الاجل باشد

حرفی نزد شاید دلش راضی نبود اصلن
ماه عسل در کوچه باغ این غزل باشد

دستی به در کوبید و دردی قلب ما را...کاش
یا دست او یا دست بی روح اجل باشد!

 

 

"ساحل صالحی"

وبلاگ جایِ...

باران مینویسه:

گمان میکردم وبلاگ میتونه جای خوبی 

برای فریاد زدن باشه،
اما نه،

وبلاگ جای خوبی برای نوشتن دردهات نیست!

انتقام زمان

باران مینویسه:

تو رابطه ها مختارید یا حتی موظفید که

جانتون رو هم برای هم بدین
اما اونجایی که شخصیتتون له و خرد میشه
بی سر و صدا برید کنار
شخص سومی هم هست حتماً!!!

××××××××××××××××××××××××××××××

میخواستم بگویم
 زمان آخر مرا می کشد زمان آخر دق مرگم می کند

این زمان که برای  یکی متوقف شده
 و برای من مثل نور می گذرد 

این زمان که انتقام عالم و آدم را دارد از من می گیرد

یار جفا کار

ای خداوند یکی یار جفا کارش ده

دلبری عشوه ده  سرکش خون خوارش ده

 تا بداند که شب ما به چه سان می گذرد

غم عشقش ده و عشقش ده و بسیارش ده
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
شکستن قلب عاشق ها هرچقدر هم که به حق باشه باز هم ناحقه!!

از خودت صادقانه پرسیدی، آه من با دلم چه کردم؟

بی اراده به گریه می افتی، خسته ات کرده اند آدم ها

گرچه هم خانه ی تواند امّا، هم دلت نیستند محرم ها

گاه آدم دلش که خون باشد، آه...آدم دلش که خون باشد

بی هوا گریه می کند حتی، در خیابان میان آدم ها

گریه کن ای پری کوچک من، شانه ات می شوم عروسک من

بلدم این قَدَر که بسپارم، زخم های ترا به مرهم ها

آمدم با تو هم پیاله شوم، دردهای ترا مچاله شوم

گریه کن، گریه...تا ترک نخورد، خشت خشتِ تو زیر این غم ها

خاطرت را به یادها بسپار، غم خود را به بادها بسپار

غم خود را فقط بخور، مگذار، ماتمی تازه روی ماتم ها....

.

.

دلبری برگزیده ای؟ابدا...لب لعلی گزیده ای؟ ابدا...

از خودت صادقانه پرسیدی، آه من با دلم چه کردم؟ها؟


"مهرداد نصرتی"

شرف!!

هیچ وقت خیانت نکنید. 

حتی اگه بهتون خیانت کردن، بذارید برید.

خیانت امریست حیوانی! 
××××××××××××××××××

هلمر: "هیچ مردی حاضر نیست، شرف و آبروی خودش را فدای عشق کند."


نورا: "این کاری است که صدها و هزارها زن کرده اند."


"هنریک ایبسن"

تو جز اولویتهایش نیستی!

+پیدات نیست!

-گرفتار بودم، سرم شلوغ بود، وقت نداشتم

+یه تکست چندثانیه طول میکشه؟ 15ثانیه؟ یه روز چند ثانیه است؟ 86400 ثانیه!

آدم اگر بخواد از فرداش هم ثانیه می‌دزده!

اگه بخواد ..
×××××××××××××××××××××××
هیچکس سرش آنقدر شلوغ نیست که

زمان از دستش در برود وشما را از یاد ببرد!!


همه چیز بر می گردد به اولویت های آن آدم...

اگر کسی به هر دلیلی تو را یادش رفت,
فقط یک دلیل دارد :

 تو جز اولویتهایش نیستی

تنها دلخوشیم!!

تنها دلخوشیم اینه که
 توی ذهن و رویاهام
 بهم میگه دوستت دارم 

مگه این دلخوشی گناهه؟

دیوانه را سامان کجا؟؟؟

گویند ترک غم بگو، تدبیر سامانی بجو


درمانده را تدبیر کو، دیوانه را سامان کجا


"امیرخسرو دهلوی"
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ﻣﻼﻗﺎﺗﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﺟﻠﻮﯼ ﺭﺍﻩ ﺁﺩﻡ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ ، ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﺍﺳﺖ.

ﻋﺸﻖ ﺧﻮﺩﺵ خواﻫﺪ ﺁﻣﺪ، ﺑﯽ ﻫﯿﺎﻫﻮ.

ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ.

ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻭ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻗﻠﺒﺖ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ!

ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﯼ ﺁﻣﺪﻧﺶ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺷﺪ که ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻥ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

" ﭘﺎﺗﺮﯾﮏ ﻣﻮﺩﯾﺎﻧﻮ"

هنوز از من می پرسی؟؟

هَنوز از من روز تولدم را می‌پُرسی ؟

پس آن چه را که نمیدانی،

 بنویس ‌‌..

«روزی که عاشِقم شُدی ،

روزِ تولّدِ مَن است ..»

"نزار قبانی"

×××××××××××××××××××××
درد تورو قوی‌تر میکنه

ترس تورو جسور‌تر میکنه

و قلب شکسته منطقی ترت میکنه 
××××××××××××××××××××××××××××

اینکه می گویند اگر قلبتان برای کسی تپید به او بگویید و فریاد بزنید که
 عاشقید یک حرف سنجیده ایست اما هر که گفته یادش رفته قطعا که بگوید :
"اگر کسی را دوست داشتید قبل گفتن ، لیاقتش را سانت بزنید 

شعور و ظرفیتش را هم با هر معیاری که خواستید اندازه بگیرید" 

 این روزها آدمهای داریم که میان اختلالات روانی خودشان دست وپا میزنند  و روی اعصاب آدمهایشان راه که خوب است ،
رژه میروند و گلوله باران میکنند رد پایشان را ،

مواظب باشید که به چه کسی اجازه می دهید روی  اعصابتان قدم بزنند 

تاوانش قرص های قبل خوابتان است. . . 

این هشداری برای نبض زندگیست 

برای نبض عاشقانه ها 

که مبادا برای مُرده ای بزند 

"پریسا خان بیگی "

هرگز رهایم مکن!

چه شد که ناگهان دلم گرفت؟
 کجاست دلیلی؟
 لعنت به شب‌هایی که زخم پیدا نمیشود.

"معین دهاز "

×××××××××××××××××××××××××××××××
درست مثل شطرنج است،
وقتی حرکتی را انجام می‌دهی و دستت را از روی مهره برمی‌داری،
 تازه می‌فهمی
 چه اشتباهی انجام دادی
و حس ترسی بر تو غلبه می‌کند
 چون هنوز ابعاد و عواقب این اشتباه را نمی‌دانی.


"کازوئو ایشی گورو"

کتاب : هرگز رهایم مکن

نام حسرت ها را....

بعضی ها انواع گیاهان را خوب می شناسند
برخی انواع ماهی ها را
من انواع جدایی ها را 
بعضی ها نام ستارگان را از بر می دانند
من نام حسرت ها را ...


" ناظم حکمت"

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~


رابطه با مکانیسمی شبیه به اعتیاد عمل میکند

بنابراین اگر دیدید


او به مرور کیفیت و کمیت رابطه را پایین می‌آورد، 


بدانید و آگاه باشید که 

در حال ترک شماست


اما بسیار هوشمندانه...


شهریوری می نویسد

شهریور ؛

آهنگی است که مجبوری گوشش بدهی تا برسی به آهنگ مورد علاقه ات،

بچه دوم خانواده است

نه به عزیزی بچه اول است و نه به دردانگی آخری...

بهار نیست و پر از عطر گل،

تابستان هم نیست با آن همه لحظه های ناب،

پاییز نیست و پر از عاشقانه

و به سپیدی زمستان هم نیست...

شهریور فقط شهریور است؛

همانقدر تنها و همانقدر نادیده گرفتنی...

شهریور عشق اول نیست  که از یاد نرفتنی باشد،

عشق آخر هم نیست که  ماندگار باشد،

عشق دوم است و همانقدر ندیدنش راحت

همانقدر دوست نداشتنش ممکن....

شهریور "مردادِ داغِ دستانش "را ندارد

و "تیرِ کشیدن قلب از جای خالیش" را هم ....

شهریور پاییز و خاک باران خورده ندارد

یا سوز زمستانی که دستهایش را چفت دستهایت کند...

و شهریور بودن

عجیب گریه دار است...

"فاطمه جوادی"

همان هایی که ما را ندیدند و "اندوه" را در قلب ما به جای عشق و توجه کاشتند.

آن آدمهایی که نماندند و آنهایی که حمایت نکردند بزرگترین "استادان" ما هستند. 

همان هایی که ما را ندیدند و "اندوه" را در قلب ما به جای عشق و توجه کاشتند. 

همان هایی که فکر میکردیم آشناترینِ دنیایمان هستند
 اما از غریبه ها هم سردتر برخورد کردند و کمتر توجه کردند.

همان ها، "استادان" ما هستند.

آدمهایی که تلاش ما را برای کم کردنِ فاصله ها اشتباه برداشت کردند
و دوست داشتنِ ما را نقطه ضعفمان تلقی کردند.

آنهایی که هر چه بیشتر عشق ورزیدیم، سخت تر و سردتر شدند. 

آنهایی که اشتیاقمان را به سخره گرفتند و مهرِ ما را کم اهمیت جلوه دادند.

همان آدمها، "استادان" ما هستند.

ما بزرگترین درسهای زندگی مان را از سخت ترین رابطه هایمان خواهیم گرفت. 

درسهایی برای هر چه نزدیک تر شدن به خودمان.

آدمهایی که ما را تنها تر کردند ما را به درونمان نزدیک تر میکنند.

کمی که صبور باشیم و ایمان داشته باشیم به دنیایی که کارش را بلد است،
متوجه میشویم این آدمها بزرگترین تکان دهنده ها هستند.

ما را و برداشت ذهنی مان را تغییر میدهند.

ما را و نوع رابطه مان با خودمان را تغییر میدهند. 

انگار که این آدمها باید بیایند تا چیزی تغییر کند.
 چیزی در درونمان،
 در نگاهمان به آدمها و
 دیدمان به زندگی.

خودتان را سرزنش نکنید برای رابطه هایتان و آدمهایی که تجربه کرده اید.

همه ی ما به "استادانی" احتیاج داریم تا "تغییر" را تجربه کنیم. 

پایدارترین "تغییراتِ درونی" از دلِ سخت ترین تجربه ها شروع میشود.

به جریان دنیا اعتماد کنید و از آدمهایی که تجربه کرده اید گلایه نکنید. 

گاهی آدمها بزرگترین "استادانِ" ما میشوند. 

استادانی که به ما می آموزند، چطور مهر بورزیم و از عشق مایوس نشویم
 و چطور هر آنچه که آنها از ما دریغ کردند را، ما از خودمان دریغ نکنیم؛
و درست آنطور که آنها با ما برخورد کردند ما با خودمان و دیگران برخورد نکنیم.

به جریان زندگی اعتماد کنید و اجازه دهید تجربه هایتان همچون استادانی گران بها به شما درسهایی تکرار نشدنی را بیاموزند.

"پونه مقیمی"

فراتر از تحمل

یه روزی میرسه
 که درک می کنی تنهایی هات
خیلی بیشتر از چیزی شده که بتونی تحمل کنی
~~~~~~~~~~~~~~~~
بلاک کردن
لیست سیاه انداختن
کارجالبیه!
 انگاریکی درحال دست وپا زدن زیر آبه
وهرچی سعی میکنه نمیتونه دادبزنه
و تو درگوشه‌ای امن ایستادی
و بالبخند نگاش میکنی: /
×××××××××××××××××××××××××

اغلب دعواها، قهرا بیخودى پیش میان

یعنی دو طرف بی حوصله ان، خسته ان

بعضی وقتا جاى بعضی از حرفا نیست

بعضی وقتا بعضى شوخیا بیش از حد 

فاصله میندازه بین آدما

مهم اینه بعد این اتفاقا یکی بیاد حرف بزنه

یکی پا پیش بذاره تا اون یکی رو بخندونه دوباره

مهم اینه بدونیم هیچکدوم بد نیستیم دشمن نیستیم

هیچکدوم هیچوقت اولش فکر نمیکردیم که

طولانی ترین دوستی هامون رو،

سر کوچیک ترین مسائل از دست بدیم ...
"امیرعلی ..."

و از تمام تو تنها شب برایم مانده است.

و از تمام تو

تنها شب برایم مانده است

و چشم هایم
که خیالت را بهم می بافند
و در این تاریکی

نمی توان رمان های عاشقانه خواند

و آرام گرفت

از چشم هایم سیاهم همین برمی آید

که پشت پلک هایم پنهانت کنم

گریه کنم

گریه کنم

گریه کنم...


تجربه داری؟!


1) نشای شالیزار
2)دروی برنج


3) دروی چای

4)برداشت پیله کرم ابریشم

5) برداشت گردو


و روی شانه های خودم گریه می کنم!

دلم گرفته

و آرام گریه میکنم

آنقدر که صدایم

از دهانم بیرون نمیزند...

ناله ام

تنها

گنجشکها را میپَرانَد

پنجره ها را کنار میزنم

باران به اتاقم بیاید

دریا عمیقتر شود

عمیق

مثل شبنمی

که بر گونه هایت نشسته است

دلم گرفته

و روی شانه های خودم گریه میکنم
"معین دهاز"

+کاش دنیاهرچه زودترتموم میشد.

گریستم که پاییز نیامده ریختیم!!

چرا هیچی قطعی نیست؟
 نه دوست داشتن هامون،
 نه نفرت ها.
 نه باخت ها و نه بُردهامون.
 خسته شدم.
هر چی تو زندگیم دویدم و آخرش هیچی...
 یه خط پایان لعنتی هم نیست
حتی شده به عنوان نفر آخر ازش رد شی.
 مطمئن شی باختی.
.

.


.


گریستم

برای ما

که پاییز نیامده ریختیم

گریستم

برای بیدهای خسته

بیدهای مجنون

که هر چه سبز شوند،

سرو

نمیشوند


"معین دهاز "

نگران من باش!!

نگرانِ من باش

نگرانِ من باش

که تنهایم...

نگرانِ من باش

برای این همه دلتنگی

نگرانِ من

که هیچ کس عمقِ اندوهِ

لبخند های آرامم را نمی فهمد...



"امیرمحمد مصطفی زاده"

لعنت بر شما باد....

آه، لعنت بر شما
دیر آمدگان از یاد رفته

تاریکی ها و سکوت اشباح

و تنهایی ها گرایش های پلید اندیشه های ناشاد

لعنت بر شما باد

"شاملو"
~~~~~~~~~~~~

از تو چه پنهان !

دچار لعنتی ترین 

حسِ ممکنِ دنیا شده ام؛

چیزی بین"داشتن" و "نداشتنت"

"زیور شیبانی"


دنیابدون من!

به تو

 براى اینکه میتونى ساعت ها
 از من بیخبر باشى
غبطه میخورم..
برای همه ى اون لحظه ها که تصمیمِ آخرت،
 رفتنه.
من عاشق اون نفسِ عمیق و خیالِ راحتتم وقتى تلفنت روم خاموشه
و فکر میکنى پرونده ى من برا همیشه تو زندگیت بسته شده
 تو که نمیدونى
 من چقدر خسته ام
 از خودم،
 تو که نمیتونى
 منو ببرى از پیش خودم..
لااقل بگو
 دنیا
 بدون من چجوریه!


"ناشناس"
×××××××××××××××××××××

خواب معشوق

ابتدا معشوق تان شما را ترک می کند،

 و سپس  خواب تان
 و بعد نه معشوق به شما باز می گردد
، نه خواب ...!


"جمال ثریا "
××××××××××××××××××××××××××××


گریه نمیکُنَم اَما..؛،

به اندازه تَمام مادران داغدار غُصه دارَم

زنده اَم اَما..، 

در مَن جَنگیستـ که هَر روز کُشته میشَوَم.


"آرمان تمسکنی"

فراموشی یا ....

‏دوست داشتن
اگه واقعا دوست داشتن باشه
 هیچی
 جلودارش نیست،
حتی فاصله!


#حقیقت
"عابیسم"
××××××××××××××××××××××


مادرم می گفت : " عشق " بزرگترین هدیه ی جهان به انسان است !
اما من فکر می کنم که : " فراموشی " بزرگترین هدیه ی جهان است !
چرا که هیچ عشقی تا ابد نمی پاید
و باید قدرت فراموش کردن آن به انسان ها داده شود …

ناتالیا گینزبورگ .. قطعه‌ای از کتاب والنتینو


خیالت را دارم.......

شهریور هم مثلِ من

پُر از دلهره است

دلهره آمدنِ پاییز ... 

نمیداند با روزهایش چه کند

محصلین همچنان 

به دنبالِ خاطره سازی از 

 تعطیلات و روزهایِ باقیمانده هستند 

ولی عاشقان برایِ مهرِ پاییز و هوای 

عاشقانه اش لحظه شماری میکنند و 

بی تابِ آمدنش هستند

و من ...

همچون محصلی عاشقم که 

که شهریور را با مهر میخواهد

خیالت را دارم و 

خودت را نه ...

"ناشناس"

+..........

++میرود کز ما جدا گردد
، ولی.

 
جان و دل با اوست، هرجا میرود.


رنج عمیق!

افسردگی بهایی است که
انسان برای شناخت خود می پردازد

هرچه عمیق تر به زندگی بنگری
به همان مقدار هم عمیق تر رنج می کشی


"اروین یالوم"


چی تو دلشه!!

کاش میشد

 بفهمی چیه تو دلش..

تا بفهمی باید بری یا نری‌.




+جرمم این بود: من خودم بودم!

جرمم این است: من خودم هستم!

+(کلیک کن)

سیاهچاله های عمیقِ عمیق!

نمیدانم !

هیچ نمیدانم!!

به کدام یک از دوستان خداوند توهین کرده ام؟!
 یا به کدام مظلومی فخر فروخته ام؟!

یا چه گناه کبیره ای به درگاه خداوند مرتکب شده ام؟!
یا در نرسیدن عشق عمیقتان کجای کار دنیا بوده ام؟!

یا کدامین فصل سالی را کم بوده ام!؟

یا کدام روز هفته ای قلبت راشکسته ام؛

که آه آن روزها این چنین پاسوزم می کند.
که این چنین تاوان را از چشمانم می گیرد/می گیری/.

که این چنین جبران میکند.

که این چنین تقاص پس می دهم.

که این چنین در قفس انتقام  و حسرت میگذاردم.

که این چنین حراج می زند به  تنها دارایی ام  -قلب ناسورم-



+غمگینم که عشق این همه مهربان است!

++به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد، گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه!

+++ خدایا در گناهکار بودنم شکی نیست

 اما کریما تو اینگونه نخواه.

فراموشی...

زن

عشقی را که برایش گریسته است

 فراموش نمیکند...


+پریشانم

پنجره ها را باز گذاشته ام

و باد
اندوه را از هر سرزمینی
به خانه ام می آورد!
عشق
زخم های مرا خوب می کند اما
دردهای جهان را نه...