یادم آرَد...

خواب نمی برد مرا، یار نمی خرد مرا، مرگ نمی درد مرا؛ آه چه بی بها شدم...

یادم آرَد...

خواب نمی برد مرا، یار نمی خرد مرا، مرگ نمی درد مرا؛ آه چه بی بها شدم...

روشنایی اند خوابهایت!

باران می نویسه:

چرا دستــ از سرمــ بر نمیــ دارند!

یکــ مشتــ تصاویر ثابتــ مکرر 

یا تو نیستیـــ 

یا منــ گمــ شدمــ

یا تو گریهــ میکنیــ

یا منــ بغضــ دارمــ

یا تو میــ رویـــ

یا منــ با چراغیــ در دستــ در آرامستانمــ

یا تو منتظریـــ

یا منــ سرگردانمــ

یا.............

یا هیچِــ هیچِــ هیچــ اند.


بیا و تعبیرمــ کنــ !

خوابــ تو ماهــ

خوابــ تو آبـــ

خوابــ هایــ تو همیشهــ روشناییــ اند.



+ شب به شب ، فکر تو خواب از سر من میدزدید ،


                    به گمانم تو به دستت ، گل شب‌بو داری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد