یادم آرَد...

خواب نمی برد مرا، یار نمی خرد مرا، مرگ نمی درد مرا؛ آه چه بی بها شدم...

یادم آرَد...

خواب نمی برد مرا، یار نمی خرد مرا، مرگ نمی درد مرا؛ آه چه بی بها شدم...

دنیای وارونه

آدم‌ها می‌آیند

زندگی می‌کنند

می‌میرند

و می‌روند

اما

فاجعه‌ی زندگی تو

آن هنگام آغاز می‌شود

که آدمی می‌میرد

اما

نمی‌رود

می‌ماند

و نبودنش در بودن تو

چنان ته ‌نشین می‌شود

که تو می‌میری در حالی که زنده‌ای

و او زنده می‌شود در حالی که مرده است

از مزار که بازگشتی

قبرستان را به خانه نیاور.



×××××××××××××


امیدوارم اسیر یک 

دنیای وارونه بوده باشیم...

تا اینجا که مرده بودیم

اما ای کاش

بعد از این زنده باشیم و 

نفسی راحت بکشیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد