یادم آرَد...

خواب نمی برد مرا، یار نمی خرد مرا، مرگ نمی درد مرا؛ آه چه بی بها شدم...

یادم آرَد...

خواب نمی برد مرا، یار نمی خرد مرا، مرگ نمی درد مرا؛ آه چه بی بها شدم...

خرقه ای گیاهانه!!

+ دختری تشنه به  عطر چای و بوی شالی!


به قول مرحوم بیژن نجدی!


"....بوی باغ‌های چای را می‌مالم به تنم

شاخه‌های درخت انار

بر شانه‌های من است

انگار برگ‌پوش شده‌ام

در خرقه‌ای گیاهانه....."

این شهر پیر می شود!!


.

.

.


آهسته می‌زند روی مچ دست‌های من!

.

.

. از خدا پنهان نیست

چرا پنهانش کنم از تو!!!



++ عکسی ازشالیزار هم خواهیم داشت.


+++ دلم نیامد در این روز ابری و نم نم باران

        حال و هوای این شعر دلنشین رو یک روز دیرتر بیارم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد