یادم آرَد...

خواب نمی برد مرا، یار نمی خرد مرا، مرگ نمی درد مرا؛ آه چه بی بها شدم...

یادم آرَد...

خواب نمی برد مرا، یار نمی خرد مرا، مرگ نمی درد مرا؛ آه چه بی بها شدم...

احوالات یک وبلاگ نویس!

باران می نویسه:

هر وقت دیدی یه وبلاگ نویسی زودبه زود پست میذاره

یعنی پُره فریاده، پُره حرفه، پُره داد!

باید بنویسه 

تا یکم سبک بشه

تا یکم حس مدامِ احوالاتش برای یه مدت ناچیز ،

دستکم به خیالش دست از سرش بردارن

تا چیزی ازش نمونه!

بعدِ یه مدت میره تو سکون

میره تو خلأ

میره تو کنج

میره تو خودش

سکوت سرده سرد

هیچه هیچ

خالی خالی

-گرچه هست-

و این یعنی دیگه جونی نداره،چیزی نداره که ازون باقیمونده هاش بگه

واین یعنی حالش خرابه 

واین یعنی گفتنش هم حالش رو خوب نمیکنه که هیچ، بدتّر هم میشه.

واین یعنی روبراه نیست

تلخه

تمومه

نمیتونه بگه

راهی نیست

رمزی نیست براش

.

.

.

اصلا وبلاگ نویسی یعنی حال خراب

آپدیتش یعنی حال خراب تر از خراب!



+دل خراب من دگرخراب تر نمیشود....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد