ساغرم شکست ای ساقی
رفتهام زدست ای ساقی
در میان توفان!
آنکه میگوید دوستت میدارم
خنیاگرِ غمگینیست
که آوازش را از دست داده است.
ای کاش عشق را
زبانِ سخن بود
هزار کاکُلی شاد
در چشمانِ توست
هزار قناری خاموش
در گلوی من.
براتون دعا میکنم
اونی که دوستش دارین اونم شما رو دوست داشته باشه
این خیلی مهمه
"عابیسم"
در رشت
نام تو را از خیابان ها بیرون کشیده ام
و مبتلا شده ام به لاله های مفاخر
به عبور از تاج های اندوهگین مصلا
و در تب و تابم که روز
برای ماهی فروشان چه وقت
به پایان می رسد
در رشت
تو را از مغازه های قدیمی
بیرون کشیده ام
و آفتابات داده ام که رطوبت
شناسنامه ات را خراب نکند
در رشت
نامات سپیده دم
و در سپیده دم از تو نام بردن
اشتباهی مسلم است
باید این علاقه را
بدهم کاتبان پیر دادگستری
بنویسند
رسیدن به تو استمراری ست
و هر چه فکر می کنم
چیزی از تو دستم را نمی گیرد
در رشت
دستم را نمی گیرند
و خوش به حال پیربازاریها
در رشت
دستم را نمیگیرند
و ناک می زنم از حلق
از رونده ی از چشم
سوی منبت های پنهان کاسه فروشان
در رشت اگر دستم را بگیرند
خیابان های گلسار
با پاهای بلوط
فرار خواهند کرد
در رشت
دوری از تو استمراری ست
و می ترسم
نگاهام به ماهی فروشان
بازارشان را
خراب کند .
"اسماعیل مهرانفر"
بیست و چندسالگی ام را میسپارم به باد . .!
با برگ های تاخورده ی خاطراتی ناتمام ،
با لباس های کهنه ی افکاری آشفته و ناآرام ،
با سایه ای که همچون رنجی عظیم ،
به روی دوش هایم سنگینی میکرد !
با قلبی که همیشه تپید و حادثه ساز شد
با پاهایی که بی وقفه ایستاد و تکیه گاه ماند
با خیالی که ردپای احساس را می بوسید
بیست و چند سالگی ام را میسپارم به باد
و هراسِ یک سال پریشان حالی را
به درختان تبرخورده ی باغ خواهم سپرد
بار دیگر لبخند میزنم به احترام دلی
که هنوز هم عشق در آن جاری ست ،
دستان امید را بوسه میزند
و پا به پای لحظه هایم زندگی را
سلامی دوباره می دهد . . .
بعضی وقتها آدم ها حس مُردَنِشان گل میکند!
آدمیزاد است دیگر؛خسته میشود!
مثلِ خود من!
گاهی اوقات دوست دارم به حد نیاز بمیرم!
بعد بیدار شوم،خاک هایم را بتکانم،
اگر حالم خوب نشده بود باز دوباره بمیرم!
کاش مرگ و میر ادم ها دست خودشان بود...
کاش...
"فاطمه زهرا زادصادق "
آنهایی که شبها دیرتر می خوابند
یا حرفهای ناگفته ای دارند
یا حرف هایی که گفته اند ولی خریداری نداشته...
" نمیس قدسی
+شب بخیر ای نفست شرح پریشانی من......
++مثل تو با حرف هایی ناگفته!
+++مثل من باحرف هایی بی خریدار!
+++خوشا بحال شماها که شاعری بلدید!!
ای زندگی تن و توانم همه تو ، جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی از آنی همه من ،من نیست شدم در تو از آنم همه تو
- مولوی جان
+ اصلاً تاب و توان شنیدن این موزیک رو ندارم.
همین دو بیتش هم کلی ازم جان گرفت :(
رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا
+دلم رو می سوزونه این شعر.
همون گوشه قلبم که دیگه ترمیم نمی شه.
خیلی لعنتیه!
به طرز وحشتناکی ........
دیر آمده ای
من نارون صاعقه خورده
تو گل سرخ
تو سبز بمان
من به درک من به جهنم...
اندر احوالاتِ عشقِ ما همین یک جمله بس!
من تو را بـسـیـار میخواهم،
تو من را... بـگـذریـم...!
برایم سعدی بخوان!
" آن سست وفا که یار دل سخت منست
شمع دگران و آتش رخت منست
ای با همه کس به صلح و با ما به خلاف
محبوب من!
ازت ممنونم (این را "دوستت دارم"بخوان )
ازت خیلی سپاسگزارم (این را " دلم برات تنگ شده "بخوان)
شرمنده ات هستم که باوجود این همه درگیری در گیر و دار روزمرگیها
انقدربهم محبت داری ،لطف داری،مهربانی باهام،
نمیدونم چطوری خداراشکرکنم . و ازت تشکر کنم.
من قدردانت هستم.
دعاکن بیشترازاین باشم.
بزرگی کن و ببخش و برمن خرده مگیر که از سر دلتنگی بهانه جوئی میکنم.
+میشه همیشه باشی؟!
++ازمن مگیرچشم دست مرا بگیر و کوچه های محبت را با من بگرد.
ﺧﺴﺘﻪ،
ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻩ،
ﺑﯽ ﺷﮑﯿﺐ..
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ
ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﺪﺍﺭﺍ ﮐﻦ!
ﺑﻌﺪﻫﺎ..
ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﻨﮓ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ...
+سیدعلی صالحی
تو کجای این زندگی بودی؟؟
من کجای این زندگی بودم؟؟
سهم تو از زندگی چه بود؟؟
سهم من چه بود؟؟
کاش انقدر ضعف نداشتم
کاش
انقدر برابرت ضعیف نبودم
ضعف من تنها یک چیز بود
-تو-
آنجایی که
بغض های خفه شده پشت تلفن
داستان کسالت آور شکایت وارباشه
آنجایی که
دلنوشته هات بعد از چندین سال آزگار
بشه حرف هایی که حال آدم را میگیرند
+چطور می توان با حجم شدیدِ دلخوری روبرو نشد.
ربنا آتنا عذاب ال.....
آنجایی که بعدازیه مدت کوتاهی که حرفات براش تازگی داشت
حتی نوشته هات
حتی احوالپرسیهات
حالا بشه یه مشت غرغرزنانه
+کاش من هم می تونستم خودم نباشم....کاش باران نبودم
میدونی اوج شکست کجاست؟
آنجایی که توبازنده باشی در بازی که اصلا مشروعیت نداره
اصلا بازی ای نبوده
اصلا شرکت کننده ای نداره
یادمان باشدکه نگفته ها را مى توان گفت
ولی گفته ها را نمى توان پس گرفت
چه سنگ را به کوزه بزنی
چه کوزه را به سنگ
شکست با کوزه است!
دل ها خیلی زود از حرف ها می شکنند...
+مرحوم خسروشکیبایی
استاد "ز" : این حساس بودنت آخرش کاردستت میده!
استاد"ف" : بعد از ملاقات با مادربیمار استاد "ز"
دختر تو که مُردی! کاش نمی آمدی!
+2هفته تمام فکروذکرم آن زنِ بیماربود.
از بیخوابی های شبانه که بگذریم
چیزی در آن حجم سنگین درد بود
آن نگاه آن نگاه......
باز زنده تر از خودم فقط من بودم × هی باختمو دوباره بازی خوردم
یک برگ برنده کاش تو دستم بود×ای کاش که یک بار منم میبردم
هرکس که به من رسید آتیشم زد × خاموش شدم بس که به من انگ زدند
من لال شدم بسه که به من نه گفتن× من سنگ شدم بس که به من سنگ زدن
از اول قصه سهم من تنهایی×از اول قصه با خودم درگیرم
خاموش ترینن ستاره بودن سخته×من حسرت خوابهای بی تعبیرم
من ساکت و ساده بودم و خط خوردم × تنها و پیاده بودم و باد شدم
از قاب بزرگِ زندگی جا موندم × از عکسای یادگاریم پاک شدم
هرکس که رسید اعتمادم رو کشت × هر کس که رسید قلبش از آهن بود
ای کاش که آسمون نگاهم میکرد × ای کاش یکی فقط یکی با من بود
کاش
مجبورنبودم
پشت کلمه ها مخفی بشم
آنجایی که تو را با تنهایی های پیچ در پیچ رها بکنه
به فکرِ زخم زخمی خودش باشه
قرار نداشته باشه!
زخمی ِ زخمش باشی!
قرارنداشته باشی!
و بگذره
سخت ترین زجرش میدونی کجاست!؟
اینکه -بدونه-
آنجایی که بی رحم باشه و جفاکار....
آنجایی که تمام محبتهات -که از سر دلبستگیه ، بخاطر خودشه-رو نبینه
نخواد که ببینه
نخواد که بفهمه نخواد که بفهمه
با بهانه و یا بی بهانه !
+ کوه عظیمی از سنگ دوروبر قلبت را احاطه میکنه.
میدونی اوج بدبیاری کجاست؟
آنجایی که
بنظرش حرفای دلت بشه یه مشت تکرار...
آنجایی که
دوسیاهچاله عمیق و درشت هر لحظه دوروبرت باشه و کاری نکن.!!
خدایا، می دانم زمان زیادی است به درگاهت دعا نکرده ام.
راستش مطمئن نیستم هنوز به حرف هایم گوش می کنی یا نه!
اما حال و روزم را می بینی,حالتم بحرانی است.
به من یا عشقی حقیقی بده تا از این دلزدگی و فشار نجات پیدا کنم
یا کاری کن چنان بی احساس بشوم
که بی عشق زندگی کردن برایم مهم نباشد.
"ملت عشق"
"الیف شافاک"