یادم آرَد...

خواب نمی برد مرا، یار نمی خرد مرا، مرگ نمی درد مرا؛ آه چه بی بها شدم...

یادم آرَد...

خواب نمی برد مرا، یار نمی خرد مرا، مرگ نمی درد مرا؛ آه چه بی بها شدم...

سیاهچاله های عمیقِ عمیق!

نمیدانم !

هیچ نمیدانم!!

به کدام یک از دوستان خداوند توهین کرده ام؟!
 یا به کدام مظلومی فخر فروخته ام؟!

یا چه گناه کبیره ای به درگاه خداوند مرتکب شده ام؟!
یا در نرسیدن عشق عمیقتان کجای کار دنیا بوده ام؟!

یا کدامین فصل سالی را کم بوده ام!؟

یا کدام روز هفته ای قلبت راشکسته ام؛

که آه آن روزها این چنین پاسوزم می کند.
که این چنین تاوان را از چشمانم می گیرد/می گیری/.

که این چنین جبران میکند.

که این چنین تقاص پس می دهم.

که این چنین در قفس انتقام  و حسرت میگذاردم.

که این چنین حراج می زند به  تنها دارایی ام  -قلب ناسورم-



+غمگینم که عشق این همه مهربان است!

++به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد، گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه!

+++ خدایا در گناهکار بودنم شکی نیست

 اما کریما تو اینگونه نخواه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد