یادم آرَد...

خواب نمی برد مرا، یار نمی خرد مرا، مرگ نمی درد مرا؛ آه چه بی بها شدم...

یادم آرَد...

خواب نمی برد مرا، یار نمی خرد مرا، مرگ نمی درد مرا؛ آه چه بی بها شدم...

و روی شانه های خودم گریه می کنم!

دلم گرفته

و آرام گریه میکنم

آنقدر که صدایم

از دهانم بیرون نمیزند...

ناله ام

تنها

گنجشکها را میپَرانَد

پنجره ها را کنار میزنم

باران به اتاقم بیاید

دریا عمیقتر شود

عمیق

مثل شبنمی

که بر گونه هایت نشسته است

دلم گرفته

و روی شانه های خودم گریه میکنم
"معین دهاز"

+کاش دنیاهرچه زودترتموم میشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد