یادم آرَد...

خواب نمی برد مرا، یار نمی خرد مرا، مرگ نمی درد مرا؛ آه چه بی بها شدم...

یادم آرَد...

خواب نمی برد مرا، یار نمی خرد مرا، مرگ نمی درد مرا؛ آه چه بی بها شدم...

هرگز رهایم مکن!

چه شد که ناگهان دلم گرفت؟
 کجاست دلیلی؟
 لعنت به شب‌هایی که زخم پیدا نمیشود.

"معین دهاز "

×××××××××××××××××××××××××××××××
درست مثل شطرنج است،
وقتی حرکتی را انجام می‌دهی و دستت را از روی مهره برمی‌داری،
 تازه می‌فهمی
 چه اشتباهی انجام دادی
و حس ترسی بر تو غلبه می‌کند
 چون هنوز ابعاد و عواقب این اشتباه را نمی‌دانی.


"کازوئو ایشی گورو"

کتاب : هرگز رهایم مکن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد